«من کاکاسیاه تو نیستم»؛ کالبدشکافی تبعیض و جداسازی

مجله نماوا، علیرضا نراقی
مستند «من کاکاسیاه تو نیستم» ساخته رائول پک در سال ۲۰۱۶ از آن دست آثاری است که به واسطه زاویه دید خود جامعیتی فراتر از یک موضوع یا شخصیت خاص پیدا کرده است. فیلم در عین اینکه به یک پرتره شباهت دارد، مستندی کنشگر و در عین حال موضوعمحور هم هست، که روایتی تاریخی- سیاسی را پیش چشم قرار میدهد. در عین حال مستند-مقالهای تصویری است که از خط ادامهدار گذشته را در امروز پی میگیرد و ردپای تاریخ را در رخدادها و خیابانهای امروز آمریکا بازتاب میدهد. فیلم در دل خود به سبب همین جامعیت، موفق میشود مفاهیم با اهمیتی را با عمق و تأملی تاریخی-فلسفی مورد بررسی قرار دهد، مفاهیمی چون انکار، نژادپرستی، تبعیض، آزادی، مبارزه و خشونت.
من «کاکاسیاه تو نیستم» درباره جیمز بالدوین نویسنده سیاهپوست مشهور آمریکایی دهههای ۴۰ تا اواخر دهه ۸۰ میلادی است. فردی مهم در جنبش مبارزه مدنی علیه تبعیض سازمان یافته و عمومی علیه سیاهان. فردی که نامی مهم در کنار اسطورههایی چون دکتر مارتین لوتر کینگ، مالکوم ایکس و مدگار اورز، مبارزان پرآوازه سیاهپوستان بود. اما تفاوت بالدوین با سه فرد مذکور در این بود که او بیشتر به فیگوری روشنفکر شبیه به روشنفکران فرانسوی قرن بیستم میمانست. کلامی ادیبانه، کمی پیچیده و فیلسوف مآب داشت و بیشتر اهل گفتوگو و مبارزه نظری بود. شاید هم به همین دلیل علاوه بر سیاهان، در بین سفیدپوستان هم- البته با فاصله و سردی- مقبولیتی نسبی داشت. او خود در جایی از فیلم عنوان میکند که در جایی متوجه شده نه فقط امید سیاهان، بلکه امید سفیدپوستان هم هست، چرا که نژادپرست نبود و مثل مالکوم ایکس با مسائل برخورد تهاجمی و خشن نداشت. از همین موقعیت هم بالدوین استفاده کرد تا بگوید چگونه جداسازی و تبعیض سبب شده تا گروه قدرتمند که خود عامل جداسازی و تبعیض است- اینجا یعنی سفیدپوستان- دچار ناتوانی در درک واقعیت و حتی عدم شناخت خود و سرزمین خود شده است. او معتقد بود آمریکاییهای نژادپرست خودشان را در حباب وهم و ناواقعیت غرق میکنند چرا که از برابری میترسند.
آزادی فقط حق شما نیست، وظیفه شماست. (مارتین لوترکینگ)
بالدوین در ژوئن ۱۹۷۹ تلاش کرد که در اثری روایی، داستان آمریکا را به واسطه زندگی سه دوست مقتول خود مارتین لوتر کینگ، مالکوم ایکس و مدگار اورز بازتعریف کند. روایتی از تاریخی مملو از تبعیض، فشار، بیعدالتی و خون. داستانی درباره کشوری که به عنوان بزرگترین دموکراسی جهان بهشت نژادپرستان و شعاری خطرناک با طنینی زهرآگین به نام «قدرت سفید» بود. این معنای این بود که بزرگترین دموکراسی جهان در واقع جهنمی از تحقیر و کشتار و بهرهکشی علیه سیاهان و به طور کلی رنگینپوستان بود. البته این داستان داستان غرور و عزت نفس هم بود، داستان شکوه دکتر کینگ، خشم غرورآفرین مالکوم و وقار آرام مدگار. سیاهان نرم نرم و به واسطه افرادی چون خود بالدوین و سه رفیق مبارزش – و البته جنبشهای رادیکالی چون پلنگان سیاه- متوجه حقوق خود و ضرورت کسب آزادی و برابری شدند. آنها داشتند متوجه حقیقتی که در پس گفتار دکتر کینگ بود میشدند که میگفت: «آزادی تنها حق شما نیست، وظیفه شماست.» این جمله تکاندهنده و الهامبخش نشانه آن نوری بود که دکتر کینگ تلاش داشت در درون مردم دچار تبعیض و ستمدیده شکوفا سازد، که همانا اهمیت اخلاقی مبارزه برای آزادی و عدالت است. دکتر کینگ معتقد بود «بیعدالتی در هر جایی تهدیدی برای عدالت در همه جاست» پس باید انسان ستمدیده برای عشق به دیگری هم که شده خود را آزاد کند. عشق از مفاهیم پراهمیت دیگر در مبارزه خشونتپرهیز کینگ بود. اینجاست که مردمانی تحقیر شده اعتماد به نفس، وقار و شرافت خود را بازیابی میکنند. بالدوین نیز میخواست این حرکت حماسی را بر بستر رنجی تاریخی و انکاری کهنه روایت کند. بالدوین در جایی گفته بود «مشقتهایی که مارتین لوتر کینگ متحمل شد برای بیداری و وجدان آمریکاییها بود» منظور بالدوین همه آمریکاییها بود نه فقط سیاهان. به همین دلیل هم معتقد بود مسئله سیاهان مسئله همه آمریکاییهاست و اثری که در پی نوشتن آن است درباره کلیت آمریکاست. اما بالدوین موفق نشد از سی صفحه یادداشت ابتدایی این کتاب جلوتر برود و این کتابی است که هرگز نوشته نشد، اما الهامبخش پک کارگردان «من کاکاسیاه تو نیستم» شد تا با روایت آن سی صفحه در فیلم، با آن ادبیات دلچسب و فصیح، فیلمی نه فقط درباره بالدوین بلکه درباره دکتر کینگ، مالکوم، مدگار، جنبش مبارزه مدنی، خروش سیاهان علیه تبعیض، تاریخ نوین آمریکا و در نهایت مفاهیم عمومی و جهان شمولی چون تبعیض، عدالت و آزادی بسازد.
طبقات برتر داوطلبانه امتیازشان را به کس دیگری نمیدهند. (مارتین لوتر کینگ)
«من کاکاسیاه تو نیستم» با مصاحبهای از بالدوین شروع میشود وقتی که در پاسخ به سؤال مجری که میپرسد «برخی میگویند مشکل سیاهان چیست؟ چرا سیاهان خوشبین نیستند؟ حالا که وارد همه ورزشها شدند، میتوانند شهردار شوند، پا به تبلیغات گذاشتهاند و… خب به نظر شما اصلا داره بهتر میشود یا هنوز امیدی ندارید؟» بالدوین در جواب مجری زیرک و طناز میگوید: «فکر نمیکنم امیدی باشه. الآن مسئله اینه که واسه کاکاسیاهه، همون سیاهپوسته در حقیقت داره چه اتفاقی میافته؟» منظور این است که بیرون از این تبلیغات و حضورهای نمایشی و نمادین یک انسان سیاهپوست چه وضعیتی دارد؟ فیلم در همین لحظه به تصاویر امروز میرسد. به مبارزه سیاهان، به باتومهایی که بر سرشان میخورد، به فقر، به پای پلیسی که بر گردن سیاه پوستی قفل شده است و البته به مبارزه، زیبایی ایستادگی و استمرار و استحکام مردم مورد تبعیض. پاسخ بالدوین در این تصاویر است، تصاویری که در زمان مصاحبه بالدوین در ۱۹۶۸ با برنامه دیک کاوت گرفته نشده، بلکه مربوط به همین امروز است اما درست اشاره به سخن بالدوین دارد. فیلم از این رفت و برگشتهای کنایی اما گویا به امروز بسیار دارد. تصاویری که روایت شخصیتهای گذشته و از بین رفته را به امروز مربوط میکند.
فیلم پک به این مسئله مهم اشاره دارد که حرف زدن از تبعیض در گذشته مهم است. بدون پرداختن و پذیرش و به یاد داشتن تبعیض در گذشته هر وعدهای درباب آینده توسط قدرت، دروغ یا دست کم ناقص است. گفتن اینکه مسئله تبعیض نژادی رو به بهبودی است و آینده عدالت به طور کلی روشنتر است و جهان پیش رو بر آزادی بنا خواهد شد و… وعدههایی است که بدون در نظر گرفتن عوامل و ارادههای مخل آن در گذشته راه به جایی نخواهد برد. ضمن اینکه جانها، زندگیها و فرصتهای از بین رفته در گذشته اهمیت دارند و محترماند. بالدوین فراتر از حتی عمق نگاه دکتر کینگ و رادیکالیسم مالکوم و تنشی که میان این دو بوده است، به روانشناسی تبعیض توجه دارد و فیلم «من کاکاسیاه تو نیستم» بیش از هر چیز به رسوبات و مسائل تهنشین شده و ماندگار تبعیض نژادی توجه میکند. به همین دلیل فیلم نگاهی یکپارچه را از دیروز تا امروز حفظ میکند و سازوارگی و تداوم بیعدالتی را مورد کند و کاو قرار میدهد. به همین دلیل «من کاکاسیاه تو نیستم» از موضوع سیاهان حتی فراتر میرود و فیلمی قابل تطبیق به هر تاریخی از تبعیض و بیعدالتی و همچنین خواست آزادی و عزت نفس میشود.
تماشای مستند من کاکاسیاه تو نیستم در نماوا
نوشته «من کاکاسیاه تو نیستم»؛ کالبدشکافی تبعیض و جداسازی اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.
Source link