«پسر ناکجا»؛ رها شدن در آشفتگی دوران بزرگسالی

مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
در اوایل سال ۲۰۲۲، سریال پسر ناکجا (Somewhere Boy) در جشنواره تلویزیون سیری مانیا در فرانسه که یکی از معتبرترین رویدادهای تلویزیونی در دنیاست، در رقابت با تعدادی از بزرگترین سریالهای جدید برنده جایزه تماشاگران شد، اما پیت جکسون، خالق مجموعه در آخرین لحظه از موضوع باخبر شد.
او میگوید: «من در سامرست (در جنوب غربی انگلستان) زندگی میکنم. بیرون خانه در باغ مشغول بیل زدن بودم که یک نفر تماس گرفت و گفت “همین حالا سوار قطار شو و برو لیل. تو برنده شدی” درحالیکه فقط چند ساعت به شروع مراسم اختتامیه مانده بود، خودم را به لندن رساندم و با زحمت توانستم بلیت قطار بگیرم. وقتی به لیل رسیدم با تشریفات کامل من را به مراسم بردند، اما یک دقیقه دیر کردم. وقتی رسیدم که برنده جایزه را اعلام کرده بودند و داشتند از صحنه خارج میشدند.»
شاید در نگاه اول ناامیدکننده به نظر برسد، اما برای معرفی اولین سریال تلویزیونی خود به دنیا چه راهی بهتر از این بود؟ خوشحالکنندهتر این که «پسر ناکجا» یک برنده شایسته بود. داستان پسری ۱۸ سالهای که همه عمرش را دور از دیگران و در انزوا با پدرش گذرانده و حالا مجبور است برای اولین بار با دنیای بیرون مواجه شود، یکی از بهترین سریالهای بریتانیایی سال گذشته بود.
جکسون اولین کسی است که اذعان میکند این پیشفرض داستانی قبلاً کار شده است – اگر «اتاق» یا «دندان نیش» را دیده باشید، کاملاً تائید میکنید – اما «پسر ناکجا» با چنان صمیمیت منحصربهفردی کار شده است که بعضی وقتها نفس را بند میآورد. سریال بهشدت طنینانداز است و گاهی تماشاگر را دقایق زیادی در فکر فرو میبرد، هرچند شاید نتواند بهطور کامل دلیل آن را بفهمد. سریال چیزی دارد که به شکلی غیر قابل انکار از دل میآید، اما چه چیزی؟
جکسون توضیح میدهد: «پدرم یک گرامافون قدیمی داشت که جایی در اتاق نشیمن خانهای که در آن بزرگ شدم، با احترام نگهداری میشد. من و او با هم مینشستیم و به آهنگها گوش میدادیم. چند وقت پیش به این فکر افتادم که آن گرامافون را از گاراژ او بیرون بیاورم تا من و پسرم بتوانیم کنار هم بنشینیم و با همان دستگاه پخش به همان آهنگها گوش کنیم. من را به آن دوران برگرداند. این لحظههای بیگناه و امن کودکی چه زود میگذرد. چقدر از پایان آن میترسیم – و برای ادامه دادن آن ممکن است چه کار کنیم؟»
این نگاهی است که سریال در آن خلاصه میشود – درمورد تمایل یک پدر به کند کردن زمان است تا فرزند خود را از ترسهای دنیا در امان نگه دارد. جکسون میگوید: «بزرگ شدن ترسناک است. شما میدانید همهچیز چقدر هولناک سخت و پیچیده میشود. میدانید همیشه خودتان هستید و خودتان.» این ترس اولیه بیشتر پدرها و مادرهاست – این که میدانید باید روزی بچههای خود را در آشفتگی دوران بزرگسالی به حال خود رها کنید، درحالیکه آنها را آماده نکردهاید. «پسر ناکجا» به شکلی کاملاً مؤثر درباره این موضوع بحث میکند.

اما خیلی از ما برای غلبه بر این ترس بچههایمان را در خانه زندانی نمیکنیم و با گفتن داستانهایی درباره هیولاهای تشنه خون در پشت آنها را نمیترسانیم. این کاری است که استیو (روری کینان)، پدر دنی (لوئیس گریبن)، پس از مرگ همسرش، مادر دنی در یک سانحه هولناک، از روی غم و غصه و میل به محافظت از پسرش انجام داد.
جکسون درمورد انگیزه استیو میگوید: «این کاری است که شاید فکر کنید خوب است، اما بعد برای محافظت از آن باید کارهای وحشتناکتری انجام دهید. بچهها باید اجازه داشته باشند روی پای خود بایستند و قبل از این که مسیر درست را پیدا کنند، اشتباهات زیادی مرتکب شوند.»
هر اپیزود «پسر ناکجا» که سال گذشته نامزد دریافت چهار جایزه بفتا ازجمله بهترین سریال درام، بهترین نویسنده و بهترین استعداد نوظهور برای جکسون شد، کمتر از ۳۰ دقیقه طول میکشد. این مسئله و این واقعیت که سریال تولید کِلرکِنوِل فیلمز است – شرکت سازنده سریال «پایان دنیای لعنتی» که ایدهای مشابه دارد – شاید باعث شود برخی بهاشتباه فکر کنند شاهد یک کمدی درام هستند.
لوئیس گریبن، بازیگر ۲۶ ساله نقش دنی، پسری که باید برای اولین بار خانه را ترک کند، تأکید میکند: «قطعاً کمدی نیست.» درحالیکه او اذعان میکند سریال چند لحظه شوخ دارد، اما درمجموع به مضامینی کاملاً سیاه میپردازد. «شما هیولا دارید. بچهای را دارید که به حال خود رها شده است، آدمی تنها را دارید که سعی میکند با مردم دوست شود، اما نمیداند چطور این کار را کند.»

گریبن درباره مقایسه «پسر ناکجا» با سریال محبوب «پایان دنیای لعنتی» با خنده میگوید: «مشخص است “پایان دنیای لعنتی” سریالی است که مردم دوست دارند و میخواهند آن را بیشتر ببیند، بنابراین، متأسفم، قرار نیست این اتفاق بیفتد. شما یک سریال دیگر دارید. شما من را دارید!» او نیازی به عذرخواهی ندارد. گریبن در اینجا به دنی یک کیفیت فراموشنشدنی و ماورایی داده است.
گریبن که در گلاسکو زندگی میکند، جوانی گرم و بامزه است. او بهسرعت میگوید: «هر بار در اسکاتلند در کاری بازی میکنم، آنها فوری میگویند “اصلاً قرار است به لندن بیایی؟” معلوم است که نه.» پس از چند سال بازی در نقش فروشندگان مواد مخدر و خلافکاران در کارهایی چون «قطاربازی ۲»، «سقوط مانداب» و «شتلند»، این اولین نقش اصلی او است، («میدانم سَرَم را تراشیدهام، اما بس است دیگر!»)

گریبن میگوید ۱۰ روز بین تست بازیگری و قطعی شدن حضورش در نقش دنی «دردناک» بود. «من دراینبین، دو تست برای کارهای دیگر داشتم و چیزی که میخواستم به مدیر برنامهام بگویم این بود: “با احترام، گم شو.” این نقشی بود که میخواستم، چون میخواستم رو به سیاهی بروم. همیشه احساس میکردم که میتوانم این کار را انجام دهم.»
شاید گریبن شیرینی این نقش را دست کم گرفته است. او در قالب دنی، یک ویژگی معصومانه دارد. هر چیزی که با آن روبرو میشود – از پورن آنلاین گرفته تا رابطه عاشقانه تا حقیقت وحشتناک درمورد شیوه بزرگ شدنش – اولین تجربه اوست و به همین ترتیب واکنش نشان میدهد. بارقهای از دیوید بویی در فیلم «مردی که بر زمین افتاد» در او دیده میشود و تماشای این که دیگران به جهانبینی دنی متمایل میشوند، بهجای این که لزوماً او ناچار باشد خود را با دنیای جدید پیرامونش وفق دهد، لذتی آرام به همراه دارد.

این حس کمی فاصله داشتن با دیگران چیزی است که هم خالق و هم ستاره سریال میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
گریبن که مبتلا به سندروم آسپرگر (نوعی اختلال در طیف اوتیسم) است، میگوید: «ایده غریبه بودن برای من کاملاً قابل درک است. من در شهری که زندگی میکردم به مدرسه نمیرفتم. به مدرسه دیگری رفتم که یک بخش ویژه برای بچههای اوتیسم داشت. ضمن این که من اختلال هماهنگی رشدی دارم و بهشدت هم به خوانشپریشی مبتلا هستم، بنابراین خیلی وقتها نمیتوانستم خودم را با دیگران وفق بدهم. وقتی مردم در خانههایشان مهمانی میگرفتند، من نمیتوانستم در آن شرکت کنم. نمیتوانستم کنار همکلاسیهایم باشم. یک نفر همیشه کنارم بود تا مشقهایم را بجای من بنویسد، چون دستخطم خیلی بد بود. خیلی طول کشید که توانستم خودم را در کنار مردم قرار دهم و احساس کنم به جایی تعلق دارم. همه این تجربهها واقعاً به بازی در نقش دنی کمک کرد. میتوانستم خودم را در این نقش ببینم و تمام آن درد را نشان دهم.»
بااینحال، قابل درک است گریبن تمایل ندارد هیچکس بین شخصیتش در سریال و خودش شباهت زیادی ببیند. او میگوید: «نمیخواهم اینطور باشد: “اوه، یک بچه مبتلا به اوتیسم که نقش یک بچه بههمریخته را بازی میکند.” این نکته واقعاً هیچوقت در روند تست بازی در نقش مطرح نشد، اما میدانم چه حسی دارد که شبیه یک آدم غریبه باشی و کمی عجیب و غریب به نظر برسی. میتوانستم با آن ارتباط برقرار کنم و تمام آن احساسات را درک کنم: “من واقعاً میخواهم با دیگران دوست باشم، اما نمیدانم چطور.” من خیلی عجیب و متفاوت هستم. من میخواهم عاشق شوم، اما دلشکسته میشوم.”»
تعدادی از تماشاگران ممکن است با دیدن «پسر ناکجا» به این نتیجه برسند که استیو، پدر دنی یک سوءاستفادهگر است، اما گریبن فکر نمیکند قضیه به این سادگی باشد. او میگوید: «باید از نگاه استیو به مسئله نگاه کرد. او آنقدر پسرش را دوست دارد که حاضر است برای محافظت از او به وی لطمه بزند. این یک نگاه خیلی دور از ذهن نیست. شاید برای هر پدر و مادری که یک تراژدی را تجربه کرده است، قابل درک باشد که باید بیشتر از فرزند خود مراقبت کند. آنها ممکن است “مرز را رد کنند” و همان تصمیمی را بگیرند که استیو گرفت.»

«پسر ناکجا» که اکتبر ۲۰۲۲ در هشت اپیزود از چنل فور پخش شد، نشان میدهد یک پسر جوان چگونه باید راه خود را در زندگی طی کند و با احساسات عادی مانند عشق، غم، شادی، دوستی و تراژدی روبرو شود. دنی قرار است از این به بعد با عمهاش، سو (لیزا مکگیلیس) و پسرعمهاش، آرون (ساموئل باتملی) زندگی کند و چارهای ندارد جز این که بهنوعی با شرایط جدید کنار بیاید.
جکسون باور داشت بررسی مضامین مختلف در سریال بهویژه ارتباط بین دنی و آرون اهمیت دارد. او میگوید: «ما ایدههای اولیه زیادی داشتیم. درک میکردیم با این موضوع میتوانیم چیزهای مختلف زیادی را کشف کنیم. عشق، غم و دوستی، موضوعاتی جاودانه و جهانی هستند. ضمن این که ما اینجا دو پسر جوان را داریم که با شرایط کاملاً متفاوت بزرگ شدهاند – یکی در دنیای عادی و دیگری در یک دنیای خیالی عجیب.»
جکسون درباره انتخاب عنوان «پسر ناکجا» توضیح میدهد: «ما یک پروسه طولانی را طی کردیم و صدها گزینه دیگر را در نظر گرفتیم. یکی از اسمهای مورد نظر “تولد دنیل اف هریس” بود که همیشه میدانستیم کمی دهانپرکن است. “پسر ناکجا” واقعاً حس خوبی داشت. دنی متعلق به هیچ جا نیست، نه از یک مکان خاص آمده است و نه از یک دنیای خاص یا یک زمان خاص. او فقط از… ناکجا است!»
در همین حال، در جاهایی به این نکته اشاره شده است که پیت جکسون هرچند ۴۴ ساله است، اما یک نویسنده نسبتاً تازهکار محسوب میشود.
او درباره مسیر خود در حوزه نویسندگی میگوید: «خب، من یک الکلی در حال بهبودی هستم. روزی که بالاخره به انجمن الکلیهای گمنام رفتم، فقط یک خودکار داشتم. آنها گفتند: “تو باید چیزی پیدا کنی تا در آن ساعتهایی که دلت برای الکل پر میزند، سر خودت را گرم کنی.” بنابراین یک خودکار برداشتم و درحالیکه دست راستم بهشدت میلرزید و سعی میکردم با دست چپم آن را ثابت نگه دارم، شروع به نوشتن ایدهها و افکارم کردم؛ و معلوم شد که میتوانم این کار را انجام دهم و یاد گرفتم چگونه آن را انجام دهم. نوشتن چیز دیگری به من داد. واقعاً یک اتفاق خوب در زندگی من بود.»
این تجربه جکسون را مستقیماً به سمت نوشتن «عشق در بهبودی» سوق داد، یک درام کمدی که داستانش در انجمن الکلیهای گمنام اتفاق میافتد و برای سه فصل در رادیو فور پخش شد. او حالا ۱۴ سال است لب به الکل نزده و «پسر ناکجا» واقعاً شتاب کاری او را بیشتر کرده است.

جکسون حالا چند پروژه در حال اجرا دارد که یکی از آنها اقتباس تلویزیونی از رمان «مرگ بانی مانرو» نوشته نیک کیو، خواننده و آهنگساز استرالیایی و چهره اصلی گروه نیک کیو و بد سیدز است.
گریبن نیز راه خود را ادامه میدهد. او که سال گذشته از سوی اسکرین دیلی بهعنوان «یکی از ستارههای نوظهور اسکاتلند» معرفی شد، در سریال کوتاه «اربابان آسمان» به تهیهکنندگی تام هنکس با بازی آستین باتلر – که سهگانهای را که با «جوخه برادران» آغاز شد پایان میدهد – نقش کوتاهی دارد.
هیچکدام از این کارها هنوز به نمایش درنیامدهاند. فعلاً سریال غمگین، عجیب و شیرین «پسر ناکجا» در کانون توجه است که استحقاقش را نیز دارد. این یک کار تلویزیونی بسیار زیباست.
منبع: گاردین، اکسپرس
تماشای سریال پسر ناکجا در نماوا
نوشته «پسر ناکجا»؛ رها شدن در آشفتگی دوران بزرگسالی اولین بار در بلاگ نماوا. پدیدار شد.
Source link